صفحه قبل 1 صفحه بعد
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ، هم
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر…
“بربادرفته”
صد بار بهتر است از
“از یاد رفته “…..
صدایت نمیکـــــنم که برگـــــردی
مهــــــم باشم
خودت برمیگردی . . .
این موهبت الهی ست صبح چشم بگشایی و یادت بیاید
دوستی داری آبی تر از آسمان ، زلالتر از شبنم و روشنتر از صبح . . .
.
بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما …
از چشـــــم هایشان معلوم است ؛
که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته …
بايد مي دانستم
سرانجام
تو را از اين جا خواهد برد...
اين جاده كه زير پاي تو نشسته بود...!
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن
نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست
بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن...
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم ، آسمان گریه...
کـــ ـ ـــفــ ــ ـش هایتـــــــ را به من قـــرض مــیــدهــی؟؟؟؟
مــیــخواهــم بـبـیـنـم
تـنـها گذاشـتـنـم
چـــه طــ ــ ـعـ ــ ــمی دارد....
آخرین حرف تو چیست؟
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ه!ا
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست...
+نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,
ساعت11:46توسط آسو |